«آذری» نام زبانی ایرانی است که در آذربایجان و تا پیش از گسترش زبان کنونی ترکی، بدان تکلم میشد. سخن گفتن به زبان «آذری» در آذربایجان، طی نخستین سدههای اسلامی، و نیز «ایرانی» بودن آن، در منابع متعدد همان دوره، تصریح و تصدیق شده است (Yarshater, 1989, p. 238). اینک همه همداستاناند و در واقع جای هیچ گونه تردید جدی وجود ندارد که پیش از ورود ترکان، مردم آذربایجان و زنجان نیز همانند مردم سایر مناطق ایران، به یکی از زبانهای ایرانی گفتوگو میکردند (هنینگ، ص 6-315). هر چند امروزه در سرزمین آذربایجان نه به زبان کهن و ایرانی «آذری»، بل که به زبانی از شاخه آلتاییکه ترکیبی از عناصر فارسی و ترکی و عربی است سخن گفته میشود، اما انبوهی از اسناد و آثار و شواهد تاریخی و زبانشناختی، به موجودیت و اصالت زبان ایرانی «آذری» در این منطقه پیش از رواج و چیرگی زبان «ترکی» کنونی، تصریح دارند: کهنترین منبعی که از زبان «آذری» به عنوان یکی از زبانهای «ایرانی» یاد کرده، «ابن مقفع» (کشته شده در: 142ق) است که گفتهی وی در کتاب «فهرست» ابن ندیم (ص 22) نقل شده است. به گفتهی ابن مقفع، زبان آذربایجان، «پهلوی» (الفهلویة) بوده که منسوب است به پله (فهله)، یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماهنهاوند و آذربایجان بوده است. همین گفته را «حمزهی اصفهانی» (منقول در: یاقوت حموی، ج3، ص925) و خوارزمی (ص 112) نیز نقل کردهاند. پس از وی، «مسعودی» مورخ اوایل سدهی چهارم ق. در کتاب خود (ص 8-67) پس از ذکر نام بلاد ایران (مانند: آذربایجان، ری، طبرستان، گرگان، هرات، مرو، سیستان، کرمان، فارس، اهواز و…) میگوید که: «همهی این بلاد، کشوری واحد بودند و پادشاه و زبانی واحد داشتند جز این که در برخی واژگان تفاوتهای داشتند … مانند پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای فارسی». «ابواسحاق ابراهیم اصطخری» جغرافینگار سدهی چهارم ق. در نوشتار خود (ص 2-191)، به صراحت زبان مردم آذربایجان را «فارسی» (الفارسیة) میخواند. «ابن حوقل» (اواخر سدهی چهارم ق.) نیز همین سخن را بازگفته، به روشنی مینویسد که: «زبان مردم آذربایجان و بیشتر ارمینیه فارسی است» (ص 97). «ابوعبدالله مقدسی» نویسندهی اواخر سدهی چهارم ق.، سرزمین ایران را به هشت اقلیم تقسیم نموده مینویسد: «زبان مردم این هشت اقلیم، ایرانی (العجمیة) است؛ جز این که برخی دری و بعضی پیچیده (منغلق) است و همهی آنها فارسی نامیده میشود» (ص 259). وی میافزاید که «فارسی آذربایجان در حروف، به فارسی خراسان شبیه است» (ص 378). در اوایل سدهی هفتم ق. «یاقوت حموی» مینویسد: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را "آذری" (الآذریة) مینامند و برای دیگران مفهوم نیست» (ج1/ ص128). «حمدالله مستوفی» مورخ اوایل سدهی هشتم ق. دربارهی زبان مردم «مراغه» مینویسد: «زبانشان پهلوی مغیر است» (ص 100)؛ و دربارهی زبان مردم «زنجان» میگوید: «زبانشان پهلوی راست (= کامل) است» (ص 67)؛ و دربارهی زبان مردم «گشتاسفی» (ولایتی میان اردبیل و باکو) اظهار میدارد که: «زبانشان پهلوی به جیلانی بازبسته است» (ص 107). در سدهی دوازدهم ق. «اولیای چلبی» جهانگرد عثمانیایی دربارهی مردم تبریز مینویسد: «ارباب معارف آن به فارسی تکلم میکنند» و دربارهی مراغه میگوید: «اکثر زنان مراغه به زبان پهلوی گفتوگو میکنند» (ریاحی خویی، ص 4-33). از مجموعهی این اسناد و شواهد تاریخی به روشنی برمیآید که مردم آذربایجان تا پیش از گسترش و چیرگی کامل زبان کنونی ترکی در عصر صفوی، به یکی از زبانهای ایرانی که گاه «پهلوی» و گاهی «آذری» خوانده شده و با زبان مردم ری و همدان و اصفهان پیوسته و خویشاوند بوده، سخن میگفتهاند. چنان که میبینید، در هیچ یک از اسناد و منابع تاریخی این دوره، زبان مردم آذربایجان، «ترکی» دانسته نشده است. فرایند تدریجی ترکزبان شدن «آذربایجان» - و در کنار آن، اران و آناتولی - از عصر سلجوقی (سدهی پنجم)، با اسکان هدفمند ایلات بیابانگرد ترکمان در این نواحی، به منظور نبرد و غزا با بلاد به اصطلاح کفر (ارمنستان، گرجستان، بیزانس) آغاز گردید (زریاب، ص 205؛ باسورث، 1366، ص 9-48، 97، 105، 196؛ Bosworth, 1989, p. 228) و در این زمان، برای نخستین بار زبان ترکی به گوش بومیان پهلویزبان آذربایجان رسید. در دورهی مغولان، که بیشتر لشکریانشان ترکتبار بوده و آذربایجان را تختگاه خود ساخته بودند، ایلات و لشکریان ترکمان - مغول متعددی در آذربایجان متوطن گردیدند و صاحب اقتاعات بسیاری در این سرزمین شدند (پتروشفسکی، ص 462، 491؛ باسورث، 1366، ص 194؛ Bosworth, 1989, p. 229؛ Yarshater, 1989, p. 239). با حاکمیت و نفوذ مستقیم ترکمانان «آق قویونلو» (874-780 ق.) و «قرا قویونلو» (908-874 ق.) به آذربایجان، پشتوانهی حکومتی زبان ترکی و نیاز مردم به تماس با عمّال حکومتی ترکزبان ، موجب گسترش زبان ترکی و عقب نشینی تدریجی زبان ایرانی آذری شد (ریاحی خویی، ص 33؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص261؛ Yarshater, 1989, p. 239-240). در عصر صفویه، به سبب چیرگی و انبوهی تیرههای ترکزبان و شیعهی هواخواه خاندان صفویه - که شاهان صفوی آنان را برای پشتیبانی خود از شرق آناتولی و شمال سوریه به آذربایجان جذب کرده بودند - بیشتر کارهای سیاسی و دولتی و لشکری به زبان ترکی انجام میگرفت و مردم ناگزیر بودند زبان ترکی را فرا بگیرند و از این رو، زبان آذری رفته رفته جای خود را به زبان فرمانروایان داد تا جایی که در اواخر سدهی یازدهم ق.، ترکی در تمام شهرهای بزرگ آذربایجان رایج و غالب گردید (کارنگ، ص 26؛ فقیه، ص 190-187؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 261؛ یارشاطر، 1354، ص 63). اما با اشغال چند ده سالهی بخش عمدهای از آذربایجان به دست مهاجمان ترک عثمانی در زمان شاه اسماعیل (930-907 ق) و شاه تهماسب (984-930 ق) صفوی بود که دگرگشت قطعی زبان آذری به ترکی، حاصل گشت (ریاحی خویی، ص 35-33؛ کارنگ، ص 26). با این حال، زبان ایرانی آذری به کلی از آذربایجان رخت برنبست و تا امروز نیز در پارهای مناطق، هنوز بدین زبان تکلم میشود (به این موضوع در ادامه خواهیم پرداخت). در کنار اسناد و شواهد تاریخی که به وجود و اصالت زبان ایرانی «آذری» دلالت و تصریح دارند، آثار زبانشناختی فراوانی نیز از زبان آذری برجای مانده و در دسترس است. این آثار، شامل نمونههای مکتوب (نظم و نثر) و نمونههای شفاهی (گویشهای بازماندهی از زبان آذری) است. شماری از نمونههای مکتوب شناسایی شده و بازمانده از زبان آذری، بدین قرار است (برای آگاهی از فهرست کامل این آثار نگاه کنید به: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 1-260): 1- ملمعی از «همام تبریزی» (714-636 ق.) به فارسی و آذری: بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست // کوام و آذر دلی کویا بتی مست // دلام خود رفت و میدانم که روژی // به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست // به آب زندگی ای خوش عبارت // لوانت لاود جمن دیل و کیان بست // دمی بر عاشق خود مهربان شو // کزی سر مهرورزی کست و نی کست // به عشقات گر همام از جان برآیذ // مواژش کان بوان بمرت وارست // کرم خا و ابری بشم بوینی // به بویت خته بام ژاهنام سرمست (فقیه، ص 196؛ انصافپور، ص 2-71). 2- غزلی از «همام تبریزی» با این مطلع: «خیالی بود و خوابی وصل یاران // شب مهتاب و فصل نوبهاران» که بیت آخر آن به زبان آذری است: «وهار و ول و دیم یار خوش بی // اوی یاران مه ول بامه وهاران» (کارنگ، ص 13). 3- دوبیتیای از «یعقوب اردبیلی» که در تذکرهی هفت اقلیم (تألیف در 1002-996 ق.) نقل شده است: «رشته دستت بلا کلکون کریته // تو بدستان هزاران خون کریته // در آیینه نظر کن تا بوینی // که وینم زندگانی چون کریته» (کارنگ، ص 13)؛ یعنی: دستات را ای بلا! گلگون میکنی تا با دستان (بلبل) هزاران خون کنی. در آیینه نظر کن تا خود را ببینی، تا ببینم چگونه زندگی خواهی کرد؟ (فقیه، ص 195). 4- یازده دو بیتی از «شیخ صفی اردبیلی» (نیای شاهان صفوی) که در کتاب «صفوة الصفا»ی ابن بزاز (تألیف در 760 ق.) و «سلسلة النسب صفویه»ی شیخ حسین از نوادگان شیخ زاهد گیلانی و معاصر شاه سلیمان صفوی نقل شده است؛ از جمله: «صفیم صافیم گنجان نمایم // به دل درده ژرم تن بیدوایم // کس به هستی نبرده ره باویان // از به نیستی چو یاران خاک پایم»؛ «دلر کوهی سر او دید نه بور // عشقر جویی که وریان بسته نه بور // حلمر باغ شریعت مانده زیران // روحر بازی به پرواز دیده نه بور» (کسروی، ص 43 و 46). 5- اشعاری از «مهان کشفی» از بزرگزادگان اردبیلی معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی؛ از جمله: «اشته چشمان چمن دل برده ما // لو از خون دیلیم خورده ما // مگر خون به هر شیری که ته خورد // که بان خون خوردنر خو کرده ما» (کسروی، ص 57). 6- اشعاری از «معالی» که احتملاً معاصر کشفی بوده است؛ مانند: «انوی ناله غم اندوته زانی // که قدر زر خالص بو ته زانی // بوران پروانیا با هم بسوزم // حال سوته دلان دل سوته زانی» (کسروی، ص 59). 7- یک جمله از زبان تبریزیان در «نزهةالقلوب» حمدالله مستوفی (740 ق.): «تبارزه (= تبریزیان) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند "انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین"؛ یعنی انگور خلوقی (= انگوری مرغوب) است در سبد دریده» (ص 98). 8- سه جمله از «شیخ صفی» در صفوةالصفای ابن بزاز: «کار بمانده، کار تمام بری» (= ای خانه آبادان، کار تمام بود)؛ «گو حریفر ژاته» (= سخن به صرف بگو، حریفت رسیده)؛ «شروه مرزدان به مرز خود بی» (کسروی، ص 7-36؛ رضازاده ملک، ص ده- یازده). 9- یک جمله از زنی عارف به نام «ماما عصمت اسبستی» که در حدود 760 - 820 ق. در تبریز میزیسته، خطاب به برزگری که به وی بیاحترامی کرده بود: «چکستانی مپسندیم» (= ای به ناگاه مرده، نمیپسندی مرا؟) (فقیه، ص 194؛ کارنگ، ص 14؛ رضازاده ملک، ص یازده). 10- یک جمله از پیر حسن زهتاب تبریزی خطاب به اسکندر قراقویونلو: «اسکندر! رودم کشتی، رودت کشاد» (= اسکندر! فرزندم را کشتی [خدا] فرزندت را بکشد) (ریاحی خویی، ص 31). افزون بر این نمونههای نظم و نثر بازمانده از زبان آذری، واژگان بسیاری نیز از این زبان در واژهنامههای کهن بر جای مانده است. در این متون، واژگان متعلق به زبان آذری با عباراتی مانند: «در ولایت آذربیجان گویند» یا «در زبان آذربایجان/ آذربایجانی گویند» نقل شده است. این واژگان، جملگی و به آشکارا «ایرانی»اند و هیچ فرهنگنویسی این لغات آذربایجانی را متعلق به زبان ترکی ندانسته و نخوانده است. جالب آن که در واژهنامهای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهی یازدهم ق.) به صراحت میان زبان مردم آذربایجان و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده است: «آژخ (= زگیل): به ترکی "لوینک" و به زبان تبریز "سکیل" گویند» (کیا، ص 15). در ادامه، به نمونههایی از این واژگان آذری اشاره میشود: چراغله = کرم شبتاب (کیا، ص 11)؛ زوال = انگشت (همان، ص 14)؛ زیوال = شبنم (همان جا)؛ سودان = سار (همان، ص 16)؛ سور = لوچ (همان جا)؛ شفت = ناهموار (همان، ص 17)؛ شم = کفش (همان، ص 18)؛ نگ/ تگ = کام دهان (همان، 18 و 30)؛ کلاهدیوان = قارچ (همان، ص 21)؛ کنگر = جغد (همان، ص 3-22)؛ مشکینپر = خفاش (همان، ص 24)؛ مله = ساس (همان جا)؛ انین = نیزه (همان، ص29)؛ تیته = مردمک (همان، ص 31)؛ برز = بلندی (همان، ص 39)؛ کریوه = عقبه (همان جا)؛ سهراب = سرخاب (همان، ص 40). گروه دیگری از نمونههای بازمانده از زبان آذری، آثار شفاهی یا گویشی این زبان است. با وجود تضعیف روزافزون زبان ایرانی آذربایجان از زمان چیرگی مغول و نفوذ و فرمانروایی تیرههای ترکزبان بر آذربایجان در عصر ترکمانان - صفوی، گویشهای این زبان به کلی از میان نرفت، بل که هنوز در نقاط مختلف آذربایجان و نواحی پیرامون آن، به طور پراکنده، به آن سخن گفته میشود. این گویشها از شمال به جنوب عبارتاند از: 1- کرینگان از روستاهای دیزمار خاوری از بخش ورزقان شهرستان اهر؛ 2- کلاسور و خوینهرود از روستاهای بخش کلیبر شهرستان اهر؛ 3- گلین قیه از روستاهای هرزند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4- عنبران از بخش نمین شهرستان اردبیل؛ 5- بیشتر روستاهای بخش شاهرود خلخال؛ 6- شماری از روستاهای طارم علیا؛ 7- روستاهای اطراف رامند و جنوب غربی قزوین؛ 8- تالش از اللهبخش محله و شاندرمین در جنوب، تا تالش شوروی سابق در شمال که اصولاً به زبانهای تاتی آذربایجان بازبستهاند (دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 2-261؛ یارشاطر، 1354، ص 64؛ Yarshater, 1989, p. 241). اینک، از میان گویشهای بازمانده از زبان آذری، به بررسی گویش «هرزنی» (Harzani) میپردازیم. «هرزن» یا «هرزند» روستایی است واقع در شمال شهرستان مرند که مردمان آن به گویشی از گویشهای زبان آذری سخن میگویند (نگاه کنید به: کارنگ): 1- چند نمونه از واژگان گویش هرزنی: Ov = آب؛ Otash = آتش؛ Arzi = آرزو؛ Vor = باد؛ Huya = بازی؛ Raz = باغ؛ Parbe = بالا؛ Vohor = برف؛ Proz = پاییز؛ Parari = پایین (به اوستایی: Pairi)؛ Zora = پسر؛ Chohor = پیشانی؛ Toye = تازه؛ Zami = جا، زمین (به اوستایی: Zam)؛ Joro = جدا؛ Yet = جفت؛ Chol = چاه؛ Kosh = چشم؛ Kar = خانه؛ Khuyo = خدا؛ Hov = خواهر؛ Vun = خون؛ Kina = دختر (به اوستایی: Knya)؛ Daya = درد؛ Rost = درست؛ Sor = سال؛ Vede = کوتاه؛ Aharu = گرسنه؛ Mert = مرد؛ Yan = زن؛ Boror = برادر؛ Yeng = پا. 2- چند نمونه از مصادر در گویش هرزنی: Ote = گفتن؛ Vinde = دیدن؛ Zunusta = دانستن (به اوستایی: -Zan)؛ Horde = خوردن؛ Shere = رفتن؛ Amare = آمدن؛ Oshire = شنیدن؛ Sisde = شکستن. 3- ضمایر فاعلی منفصل در گویش هرزنی: Man = من؛ Te= تو؛ A = او؛ Ama = ما؛ Shema = شما؛ Avoy = ایشان. 4- ضمایر شخصی متصل در گویش هرزنی: em = - م؛ er = - ت؛ e = - ش؛ mun = - مان؛ lun = - تان؛ I = - شان. 5- اعداد: I = یک؛ De = دو؛ Here = سه؛ Cho = چهار؛ Pinj = پنج؛ Shosh = شش؛ Hoft = هفت؛ Hasht = هشت؛ Nov = نه؛ Doh = ده؛ Sa\ Soyr = صد؛ Hazo = هزار 6- صرف افعال (ماضی مطلق): Man-vin-ma = من دیدم؛ Te-vin-la = تو دیدی؛ A-vin-ja = او دید؛ Ama-vin-muna = ما دیدیم؛ Shema-vin-luna = شما دیدید؛ Avoy-vin-juna = ایشان دیدند 7- چند جمله به گویش هرزنی: Ashte Numirch Chiya = نام تو چیست؟ Kante Izi = اهل کجایی؟ Haler Naniya = حالت چه طور است؟
جمعبندی: تصریح و تأکید بسیار روشن و دقیق متون مختلف تاریخی و جغرافیایی عصر اسلامی به «ایرانی» بودن زبان مردم آذربایجان و وجود چنین نمونهها و آثار متعددی از این زبان چه به صورت مکتوب و چه به گونهی شفاهی، به خوبی آشکار میسازد که زبان بومی و اصیل سرزمین آذربایجان تا پیش از رواج و چیرگی زبان کنونی ترکی در دوران ترکمان - صفوی، یکی از زبانهای «ایرانی» بوده که با نامهایی چون «آذری» و «پهلوی» شناخته میشده است. در مقابل، هیچ سند و منبعی وجود ندارد که به ترکی بودن زبان مردم آذربایجان در اعصار پیش از دوران ترکمان - صفوی اشاره کند. در میان نویسندگان و سرایندگان آذربایجانی پیش از این دوره نیز هیچ اثری به زبان ترکی خلق نشده و هیچ نشانه و نمونه و ردپایی از این زبان بر سنگ و گل و چوب و کاغذ و فلز، تا بدان عصر و از این ناحیه به دست نیامده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کتابنامه: - کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، 1333 - انصافپور، غلامرضا: «تاریخ تبار و زبان آذربایجان»، انتشارات فکر روز، 1377 - مسعودی، علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، به تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، 1357 ق. - مستوفی، حمدالله: «نزهةالقلوب»، به کوشش محمد دبیرسیاقی، انتشارات طهوری، 1336 - فقیه، جمالالدین: «آتورپاتکان و نهضت ادبی»، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران - باسورث، ک. ا.، 1366: «تاریخ سیاسی و دودمانی ایران»، تاریخ ایران کمبریج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بویل، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر - Bosworth, C. E., 1989 "Azerbaijan IV. Islamic History to 1941": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork - «دائرةالمعارف بزرگ اسلامی»، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد یکم، 1369 - کسروی، احمد: «آذری یا زبان باستان آذربایجان»، انتشارات جار، 2535 - ابن ندیم، محمد بن اسحاق: «فهرست»، ترجمهی رضا تجدد، انتشارات ابن سینا، 1346 - اصطخری، ابواسحاق ابراهیم: «المسالک و الممالک»، لیدن، 1927 - خوارزمی، محمد بن احمد: «مفاتیح العلوم»، ترجمهی حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 - مقدسی، محمد بن احمد: «احسن التقاسیم»، لیدن، 1906 - یاقوت حموی، ابوعبدالله: «معجم البلدان»، بیروت، دارصادر، 1374 ق. - ریاحی خویی، محمدامین، «ملاحظاتی دربارهی زبان کهن آذربایجان»: اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شمارهی 182-181 - رضازاده ملک، رحیم: «گویش آذری»، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان، 1352 - هنینگ، و. ب.، «زبان کهن آذربایجان»: سایههای شکار شده، بهمن سرکاراتی، نشر قطره، 1378 - پتروشفسکی، ی. پ.، «اوضاع اجتماعی - اقتصادی ایران در دورهی ایلخانان»: تاریخ ایران کمبریج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بویل، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، 1366 - یارشاطر، احسان، 1354، «آذری»: دانشنامهی ایران و اسلام، جلد یکم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب - Yarshater, E., 1989 "Azerbaijan VII. The Iranian Language of Azerbaijan": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork - ابن حوقل، ابوالقاسم: «صورةالارض یا سفرنامهی ابن حوقل»، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1366 - کیا، صادق: «آذریگان؛ آگاهیهایی دربارهی گویش آذری»، تهران، 1354